تبیین معروف، دومین سفارش لقمان بعد از توحید و معاد/ قسمت دوّم
چطور میشود آدم به جای امر به معروف، غیبت می کند؟
در امر به معروف لازم نیست بگوید خواهش میکنم!
مستحضرید اخلاق یک فن است، فقه یک علم است.
فقه میگوید غیبت حرام است؛ اما چطور میشود آدم غیبت میکند؟ غیبت مرض است؛ از کجا این مرض پیدا میشود؟ راه درمانش چیست؟ اینها دیگر مربوط به فقه نیست؛ فقیه از این امور خبر ندارد یا بحث نمیکند؛ اینها مربوط به فنّ اخلاق است؛ فنّ اخلاق، طبّی است.
فقیه بحث از حکم میکند غیبت حرام است بله، اما چطور میشود آدم امر به معروف که بر او واجب است، باید حضوراً کسی را از زشتی باز بدارد، آن را نمیگوید ولی پشت سرش حرف میزند؟ ...
این مرض از کجا پیدا شده؟ منشأ این بیماری چیست؟ ضعف نفس است، حقود بودن است، عنود بودن است، حسود بودن است، اینها را یک فنّان فنّ اخلاق کشف میکند، راه حلّش را پیدا میکند، میشود فنّ اخلاق ...
معلوم میشود انسان بیمار است و اگر بیمار نبود، شجاع بود، خُب در حضور میگوید؛ میگوید این کار حرام است! چرا این کار را میکنی؟!
اگر کسی خلافی را انجام بدهد در همین کوی و برزنی که عبور میکند با یک نگاه منزجرانه مردم این زن را نگاه کنند که او بفهمد که حجاب یک امر ضروری است، این بعداً خودش را جمع میکند؛ این حداقل امر به معروف است.
پرسش: امر به معروف حتماً باید با صیغه امر گفته شود؟
پاسخ: نه، لازم نیست بگوید أمرتُ، بگوید حجابت را رعایت کن! بگوید چرا دزدی میکنی؟! بگوید چرا این کار را میکنی؟!
پرسش: مثلاً بگوید خواهش میکنم...
پاسخ: لازم نیست بگوید خواهش میکنم، حقّ او نیست که خواهش بکند! این حقّالله است، بگوید این کار را نکن! اگر آن نشد، انزجار بدنی داشته باشد که عبوسانه او را ببیند با چهره دِژم او را ببیند، این حداقل است.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره لقمان، آیات 13 الی17/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/1/29
کلمات کلیدی: